بر دوستان موشک زدی

اکبر شیرازی

بر دوستان موشک زدی

مرداد ۱۸م، ۱۳۹۱ | شاعر: اکبر شیرازی

چند روز پیش یکی از همکاران ما در کارگاه ، پس از مدتی زمزمه ، یک نامه از اتوماسیون پوپک به همه زد و خداحافظی کرد بنده این شعر را در جواب ایشان نوشتم :

***********************

آمدی امید آمد کارگاه

ناامیدی رفت از این بارگاه

شاد کردی روح همکاران خود

با محبت های بی پایان خود

نقشه های بکر و خوبی داشتی

بارها از دوش ما برداشتی

بی محابا حرف حق را می زدی

تکیه می کردی به لطف ایزدی

گوئیا از ما دلت رنجیده شد

این بساط بی ریا برچیده شد

شد تلاش دوستانت بی اثر

عزم خود را جزم کردی بی خبر

ناگهان پیغام در پوپک زدی

بی وفا ، بر دوستان موشک زدی

خط اول را رها کردی چرا

خدشه ای وارد به ما کردی چرا

جای تو درقلب همکاران تو

جمله همکاران هواداران تو

فکر تو آسایش ما بود و بس

درسرت آرامش ما بود و بس

فکر تو باز و بلند و تازه بود

طرح هایت بکر و پر آوازه بود

بگذریم و حرفها کمتر زنیم

حرفهای کاری و بهتر زنیم

رفتی و دست خدا همراه تو

چشم ما و دوستان در راه تو

از خدا خواهم که در شبهای قدر

سربلندت سازد و پر ارج و قدر

ویرایش شعر

این شعر در تاریخ چهارشنبه, مرداد ۱۸م، ۱۳۹۱ ساعت ۳:۵۹ بعد از ظهر در دسته مثنوی ارسال شده است. شما می توانید دیدگاهتان را بنویسید.
گذشته است»
«کشتی عمر


 

ادامه نوشته

می گذرد ماه خدا

اکبر شیرازی

می گذرد ماه خدا

مرداد ۱۴م، ۱۳۹۱ | شاعر: اکبر شیرازی

توشه ای بر نداشتم

می گذرد ماه خدا

صاحبِ خانه ی کرم

لطف نما به این گدا

گرم به کار خود شدم

ماه گذشتِ تو گذشت

دست من و عطای تو

ای که شوم تو را فدا

ناله زنم ز دست خود

زنفس بت پرست خود

بانگ برآورم خدا

می شنوی مرا صدا؟

بده تو یاریم که من

درک شب قدر کنم

لایق بخششت شوم

مرا زغم نما جدا

این شعر در تاریخ شنبه, مرداد ۱۴م، ۱۳۹۱ ساعت ۶:۳۳ بعد از ظهر در دسته غزل ارسال شده است.
 شما می توانید دیدگاهتان را بنویسید.
ادامه نوشته

استاد ادب

اکبر شیرازی

استاد ادب

مرداد ۱۱م، ۱۳۹۱ (2 دقیقه پیش) | شاعر: اکبر شیرازی

تقدیم به استاد حاکی عزیز به امید اینکه نبینیم غم داشته باشد و دم از ناراحتی و بی وفایی بزند

=======================================

چندی است استاد ادب گویا دلش آزره است

آزردگی و غربتش آرامش از ما برده است

گویا نمی داند چسان در قلب ما جا دارد او

دلهای ما بی خنده اش غم دارد و پژمرده است

ای دور ازما و نهان در قلب ما چون جان ما

هشدار این آزردگی دلهای ما بفشرده است

خوش باش و خوش زی شادمان لبخند زن چون کودکان

ورنه قلوب دوستان ناراحت و افسرده است

یارب مرادم خاکی و نام قشنگش حاکی و

از جور غمها شاکی و رو سوی تو آورده است

اورا بده آرامشش در زندگی آسایشش

از آنچه باشد لایقش او خاک تخته خورده است

ادامه نوشته

پر پرواز

پر پرواز

مرداد ۱۰م، ۱۳۹۱ (1 ساعت پیش) | شاعر:

من به فدای و آن نامه ی عاشقانه ات

بلورهای دیده و تو و ترانه ات

دور ز من هستی و من پنجره را می نگرم

یاد تو در فکر من و خوشی ام فسانه ات

تونیستی کنار من ولی بدان دلبرکم

دلم اسیر تو و آن پیچ و خم یگانه ات

زلف خمت پیچک من ابروی تو کمان من

بلبل خوش عذار من کم بنما بهانه ات

هلال ابروی خمت پیچک زلفِ شکنت

نیزه ی مژگان کژت دلم شده نشانه ات

تو قصه ای عزیز من قصه مگو برای من

ببین دلم پیش تو و قلب من است خانه ات

تو پر پرواز منی الهه ی ناز منی

یار سرافراز منی سر بنهم به شانه ات

ای که شدی پناه من خدای یار تو

همیشه شاهین ظفر مقیم روی شانه ات

این شعر در پاسخ به شعر ی که در ادامه مطلب آمده گفته شد برای دیدن این شعر کلیک کنید

ادامه نوشته

دلبر و دل آور

اکبر شیرازی

گفتگوی دلبر و دل آور

مرداد ۶م، ۱۳۹۱ | شاعر: اکبر شیرازی

گفتگوی خیالی میان دلبر و دل آور:

شروع گفتگو:

دل آور: نازنین هیچ مگو، نازنین هیج مپرس

چه نیازی است به باران کلام

من اگرمیخواهم که دلم برسربالین دلت بنشیند

چه نیازیست به آن جوشش پرشور سخن

وقتی ازدغدغه روح وتنم آگاهی

وقتی ازآتش سوزان دلم آگاهی

پس دگرهیچ مگو

بشنو حرف دل ازچشمانم

ومن ازچشمانت ،سخنت می شنوم

که زمانی کلمات،

عاجز ازگفتن احوال دلند

نازنین هیچ مگو ،

نازنین هیچ مپرس.

دلبر: حرف نمی زنم ببین گوش به حرف داده ام

دل آور: حرف نمیزنی ولی ، سکوتت ای نگار من

میزند آتشی به این ، وجود بی قرار من

دلبر: مُهر به لب نهاده ام چشم به ره ستاده ام

دل آور: هرچه کنون بگویمت ، نیست قبول درگهت

من به تو بد کرده ام و این شده حال زار من

دلبر: تو مشکلات داری و منم که صاف و ساده ام

دل آور: کار و گرفتاری من ، بهانه است پیش تو

ببین چه آورده سرم ، بهانه های کار من

دلبر: رنگ به احساس بده روی به تو گشاده ام

دل آور: خدای احساسم و تو ، رد کنی احساس مرا

نگاه تو ببین کند ، زیادتر فشار من

دلبر: حرف نمی زنم ببین که از نفس فتاده ام

دل آور: من چه بگویمت که تو ، خویش نگویی سخنی

تو شمع محفل منی ، نور منی و نار من

دلبر: حرف که می زنی چنین سست کنی اراده ام

دل آور: روی به من ترش نکن ، دلم شکسته نازنین

مرحم زخمهای دل ، ببین توحال زارمن

دلبر: مثل دلم می شکند جام و سبو و باده ام

دل آور: سنگ صبور تو منم ، به من بگو حرف دلت

دلم شکسته مثل تو ، بلبل خوش عذار من

دلبر: ز اسب خود پیاده شو ببین منم پیاده ام

این شعر در تاریخ جمعه, مرداد ۶م، ۱۳۹۱ ساعت ۳:۱۹ قبل از ظهر در دسته غزل ارسال شده است. شما می توانید دیدگاهتان را بنویسید.
ادامه نوشته

روز از نو

روز از نو

مرداد ۴م، ۱۳۹۱ | شاعر: اکبر شیرازی

داستان تکرار در زندگی ها

===========

روز از نو روزی از نو

غم دیروزی از نو

زمین و آسمان نو

دل و دل سوزی از نو

درون دل امیدِ

خوشی، بهروزی از نو

تَوَهُّم های هر روز

واسه پیروزی از نو

شنیدن پندها از

سر دلسوزی از نو

این شعر در تاریخ چهارشنبه, مرداد ۴م، ۱۳۹۱ ساعت ۵:۵۳ بعد از ظهر در دسته غزل ارسال شده است. شما می توانید دیدگاهتان را بنویسید.
ادامه نوشته

شعر عیار

سلام

آقای عیار در سایت سیمین ساق شعری بنام آخرین شعر نوشته بود که حاکی از این بود که دوستش ترکش کرده و اتفاقا دوستش برایش در زیر آن یادداشتی نوشته بود که من برای دوستش یک شعر گفتم که اینجا هم شعر عیار و هم تمام یادداشتهایی که تا این لحظه زیر آن آورده شده را می آورم:

عیار

آخرین شعر….

مرداد ۳م، ۱۳۹۱ | شاعر: عیار

ای که طبع شعرم از عشق تو پیدا گشته بود

روز من از دوریت همرنگ یلدا گشته بود

دردو غم از دوریت تا پای جانم می رسید

گرچه در افکار تو فردی هویدا گشته بود

درد من از بی کسی بود و پناهم شانه ات

عاشقی بودم که در عشق تو شیدا گشته بود

حیف ازآن ایام پرمهری که دریادتو نیست

تکه ی قلبی که در راه تو اهدا گشته بود

گر تورا بودت وفا با یار و عیاران بگو

مهر توبا جان من همتای اعدا گشته بود

این شعر در تاریخ سه شنبه, مرداد ۳م، ۱۳۹۱ ساعت ۳:۴۵ بعد از ظهر در دسته غزل ارسال شده است. شما می توانید دیدگاهتان را بنویسید.
ادامه نوشته