بر دوستان موشک زدی
بر دوستان موشک زدی
چند روز پیش یکی از همکاران ما در کارگاه ، پس از مدتی زمزمه ، یک نامه از اتوماسیون پوپک به همه زد و خداحافظی کرد بنده این شعر را در جواب ایشان نوشتم :
***********************
آمدی امید آمد کارگاه
ناامیدی رفت از این بارگاه
شاد کردی روح همکاران خود
با محبت های بی پایان خود
نقشه های بکر و خوبی داشتی
بارها از دوش ما برداشتی
بی محابا حرف حق را می زدی
تکیه می کردی به لطف ایزدی
گوئیا از ما دلت رنجیده شد
این بساط بی ریا برچیده شد
شد تلاش دوستانت بی اثر
عزم خود را جزم کردی بی خبر
ناگهان پیغام در پوپک زدی
بی وفا ، بر دوستان موشک زدی
خط اول را رها کردی چرا
خدشه ای وارد به ما کردی چرا
جای تو درقلب همکاران تو
جمله همکاران هواداران تو
فکر تو آسایش ما بود و بس
درسرت آرامش ما بود و بس
فکر تو باز و بلند و تازه بود
طرح هایت بکر و پر آوازه بود
بگذریم و حرفها کمتر زنیم
حرفهای کاری و بهتر زنیم
رفتی و دست خدا همراه تو
چشم ما و دوستان در راه تو
از خدا خواهم که در شبهای قدر
سربلندت سازد و پر ارج و قدر