شر دوستان
چونکه میتوانم از شر دشمنان خود را حفظ کنم
چونکه میتوانم از شر دشمنان خود را حفظ کنم
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.
داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.
راوی اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.››
قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود .
سلامم به آه جگرسوز مادر
سلامم به چشمان پر آب خواهر
به روح بلند و سبکبال بابا
به خونین دلِ مهربانِ برادر
-----------------------------

دنیای بی وفا و بی رحم بدون توجه به غمها و مصیبتهایی که
به آمها وارد میکنه شتابان میگذره
هر چه زمان میگذره باور کردن نبودنت سخت تر میشه
چشم برهم زدني هم نشد كه چهلم فرا رسيد
آخه بدون تو مگه ميشه چشم بر هم گذاشت؟
بابا تو كه ميدانستي عشق همه ما ديدن روي ماه و هميشه شاداب تو بود
از ما خسته شده بودي؟
كاش ميشد بگيم صبر كن و نرو
كاش دنيا ميفهميد كه طاقت نداريم
كاش مي ماندي هنوز
صبر كن عشق زمين گير شود بعد برو
يا دل از ديدن تو سير شود بعد برو
تو اگر كوچ كني بغض همه ميشكند
صبر كن گريه به زنجير شود بعد برو

بابای نازنین و بی مثالم ، تو هیچ وقت در دل ما نخواهی مرد
مگه ميشه تو نباشي؟
واي خداي من يعني ۴۰ روز ميشود كه بابا ديگر نيست؟
به اربعين حسين شهيد (ع) قسمت میدم با شهدا و اولیا و ائمه
با انبیا و مقربین درگاهت محشورش کن
خدایا ما را شرمنده اش نکن
خدایا تا زنده هستیم بهترین مادر دنیا
بزرگ بانوی همیشه باوضو و پاک
طلعت آسمانی ات را برایمان نگه دار
آمین - یا رب العالمین
سلام ای روح ملکوتی
سلام بر تو که تا وقتی بودی ما بچه ماهی های داخل دریا بودیم
که متوجه حضور دریا نبودیم
وقتی بی مقدمه
بی آمادگی
و بدون اینکه علامتی از رفتن در وجودت ظاهر باشد
وقتی تا آخر شب در صله ارحام بودی
وقتی صبح با نشاط برخاستی و به قصد ادامه صله ارحام در سال جدید
از خانه بیرون زدی .....
چه کسی باور میکرد دیگر به خانه بر نمی گردی؟
بابا چرا ؟
میدانم دست تو نبود
میدانم تقدیر بود
این جملات تکراری را حفظ هستم
ولی چه کنم با مادری که به تنهایی تا آخرین لحظه همراهیت کرد؟
چطور توجیه کنم او را؟
چگونه بگویم خواست خدا بوده و باید طاقت بیاوری؟
آخر تو سر بر شانه مادر جان دادی
بابای خوبم
وقتی بودی
باورم نمیشد که یک روز باشم و تو نباشی
هیچ وقت دوست نداشتم به این قانون ظالمانه فکر کنم
دوست داشتم این روزها را نبینم
ولی مگر به دل من است ؟
ما را تنها گذاشتی و رفتی
تو چه آسوده رفنی
چه زیبا رفتی
تو که دستت به بزرگان میرسد
از آنها بخواه تا آنها از خدا بخواهند
این ویژگی ات را به همراه سایر خصلتهای پیامبرگونه ات
همچون مهربانی
سعه صدر
صبر ایوب و .....
به ارث به وراثت هم بدهد....
بابای نازنینم
ما یک کوه استوار داریم که تکیه گاه ماست
ما سایه مادری را بالای سر داریم که فاطمه زهرا(س) الگوی اوست
ما مادری داریم که پدری چون تو را همسر بوده است
ما مادری داریم که درس وفا و محبت و عشق و علاقه تا آخرین لحظه را
عملا به ما آموخته است
از خدا بخواه او را برای ما سلامت و شاداب نگه دارد
بابا تو که با اولیا محشوری
تو که تمامی اهالی بدون استثنا همیشه دعاگویت هستند
تو که در قلبهای بندگان خدا جا داشتی و داری
مگر میشود از نزدیکان خدا نباشی؟
پس از خدا بخواه به مادرمان صبر بیشتری بدهد
مقاومتش را نشکند
این کوه استوار را برای ماپایدار نگه دارد
خدایا من بنده ی خوبی برای تو نیستم
ولی فرزند بزرگ مردی هستم که محبوبش بودی و محبوبت بود
فرزند مردی هستم که دوستت داشت و دوستش داری
بخاطرپدرم به من هم کمک کن تا خوب باشم
خدایا دستم را بگیر
خدایا بخاطر پدرم مادرم را استوار و مقاوم و سالم و شاد نگهدار
تا زنده هستم زنده اش نگهدار
خدایا مادرم را دوست دارم
تو هم که دوستش داری
پس مواظب دوستت باش
آمین یا رب العالمین